هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری:این حادثه یکی از تلخ ترین حوادث روزگار ما بود
رئیس مجلس خبرگان رهبری در تماسی تلفنی با مرجع اخراجی(صانعی) با تأسف بار خواندن حوادث سحرگاه روز 23 خرداد و اعتراض مردم به حضور شیخ ساده لوح در بیت صانعی خطاب به این مرجع اخراجی فرمودند: « این حادثه یکی از تلخ ترین حوادث روزگار ما بود .»
وی همچنین با اشاره به بستری شدن صانعی در بیمارستان به دلیل عارضه قلبی، سلامتی و بهبودی کامل صانعی را ازخدا خواست.
همچنین سید حسن خمینی نوه امام (س) نیز در تماس تلفنی با صانعی با ابراز تأسف شدید از *حوادث شامگاه و سحرگاه 23 خرداد ماه و هتک حرمت حریم مرجعیت؟!!!، سلامتی و بهبودی کامل این مرجع اخراجی را از خدا خواست
به گزارش پارلمان نیوز، خاتمی که در دیدار با اعضای شورای مرکزی سازمان جوانان و دانشگاهیان اعتماد ملی سخن می گفت افزود:« سابقه حضرت آیتالله صانعی روشن است و تاییدی که امام از ایشان کردند، ایشان از شاگردان خوب امام بودند، مسئولیت های بسیارمهمی داشتند و امروز تعداد زیادی مقلد دارند، وقتی این طور با بیت ایشان برخورد کنند باید نگران بود. نمی توانیم بگوییم اینها خودسر هستند که با آزادی و امنیت کامل هرگونه توهین و اهانت را انجام میدهند، اصول اخلاقی و اسلامی و قانون اساسی را زیر پا میگذارند و هیچ کس با آنها برخورد نمیکند.آنها مجهز به تجهیزاتی هستند که در اختیار افراد عادی قرار نمیگیرد، اینها مساله سادهای نیست.»
شیخ بی سواد چند روز پیش در میان استقبال پر شور مردم قم وارد شهر خون و قیام شد. شدت استقبال از شیخ بی سواد به حدی بود که ابوقراضه حامل این یارو چند بار نزدیک بود در رودخانه قم رود چپ کند. کروبی در بدو ورود به میدان ۷۲ تن با حضور در سوهان فروشی حاج حسین و پسران خطاب به فروشنده گفت:
شیخ: به شما که عرض می کنم؛ من حضور در مغازه حاج حسین و پسران را یک فداکاری بزرگ می دانم. حالا این سوهان ها کلا کیلویی چند است؟
فروشنده: ما سوهان نداریم!
شیخ: پس اینها چیه؟ کلا به شما که عرض کنم؛ اینها مگر سوهان قم نیست؟
فروشنده: اینها که می بینی سوهان قم نیست، سوهان روح سران فتنه است!
بر اساس همین گزارش شیخ آنگاه وارد قم رود شد و به شنا در رودخانه بدون آب پرداخت اما شور بودن آب قم همانا و با نمک تر شدن شیخ همانا. وی که داشت قورباغه می رفت، به ابراز احساسات مردم پاسخ گفت. “قم رود، شیخ بی سواد بدرود”، “ما منتظر عمامه کروبی هستیم، هیچ جا نمیریم همین جا هستیم”، “”لعن علی عدوک یا حیدر، کروبی و اون دو تا خنگ دیگر”، ابوموسی اشعری، کروبی تو محشری”، “کروبی شیرجه بزن، رودخونه آب نداره”، کروبیه پاپتی، به شهر ما خوش آمدی” و “باتومی که دست ماست، رو ملاج شیخ ماست” از جمله شعارهای مردم بود.
این گزارش می افزاید؛ شیخ بیسواد آنگاه وارد خانه صانعی شد ولی به دلیل ازدحام جمعیت ساعاتی در خانه وی محبوس ماند. کروبی در همان بدو ورود از شیخ یوسف راه دررو را پرسید که شیخ یوسف به وی گفت: می توانی از در پشت بام به خرپشتک بروی و از آنجا از دست مردم فرار کنی. در این لحظه یکی از محافظان شیخ به وی گفت: خدا لعنتت کنه که جز درد سر برای ما چیزی نداری اما کروبی از این حرف محافظ خود ناراحت شد و گفت: به شما که عرض می کنم حالا ما باید چه خاکی در سرمان بریزیم؟
محافظ کروبی: بهتر است از راه دریچه کولر فرار کنی!
شیخ یوسف: شرمنده، کولر خانه ما اسپیلت است!
کروبی: اسپیلبرگ؟!
محافظ کروبی: خنگ خدا! اسپیلت، نه اسپیلبرگ. اسپیلبرگ یک کارگردان است.
کروبی: به شما که عرض می کنم؛ پس اسپیلت چیه؟
شیخ یوسف: به کولر گازی می گویند اسپیلت.
کروبی: چرا اسپیل من، اسپیل خودت!
محافظ کروبی: بابا، اسپیلت یک مارک خارجیه. غلط نکنم عقل ابوموسی اشعری را دایورت کردن رو مخ تو.
کروبی: خب زود تر می گفتی. من به گمانم یک فحش داخلیه! حالا به شما که عرض کنم؛ الان دقیقا مردم چی دارند شعار می دهند؟ چرا اینقدر عصبانی شده اند؟ راستی! به من گفتی؛ دایورت؟ حالا که اینطور شد دایور خودت!
محافظ کروبی: دایور اوباما! دایور شهرام جزایری! دایور سران فتنه!
این گزارش می افزاید؛ سپس کروبی از ترس حضور مردم وارد حمام خانه صانعی شد اما خبرنگار ما که می ترسید شیخ به او هم تهمت تعرض بزند بی خیال رسالت خبرنگاری خود شد و شیخ را با راه درروی چاه حمام تنها گذاشت.
گفتنی است یک منبع آگاه که اتفاقا اصرار داشت نامش فاش شود شیخ از همه جا بی خبر را در یکی از خروجی های فاضلاب قم رود مشاهده کرده است.
با تشکر از حسین قدیانی عزیز که به حق عمار علی در فضای سایبر است.
خبرگزاری فارس: متن کامل ناگفته های سردار اسماعیل احمدی مقدم درباره حوادث پس از انتخابات منتشر شد.
به گزارش سرویس مجازی خبرگزاری فارس، متن کامل گفتگوی سردار اسماعیل احمدیمقدم با هفته نامه سروش به شرح ذیل است:
در دفتر کارش در ستاد فرماندهی ناجا بیش از دو ساعت با سعه صدر و حوصله سؤالات ما را شنید و پاسخ گفت، پاسخهایش گاهی مثل یک پدر مهربان اما قاطع بود، گاهی مثل یک رزمنده قدیمی و گاهی مثل یک کارشناس اجتماعی و سیاسی. این طعمهای مختلف پاسخهای سردار، شاید یکی از جذابیتهای این گفتوگو باشد، یک سال بعد از حوادث تلخ انتخابات ریاست جمهوری، فرصتی ایجاد شد که هم ریشه این حوادث را مرور کنیم و هم آسیبشناسی پلیس را از زبان فرمانده ناجا بشنویم، مابقی در ادامه ی مطلب
خبرگزاری فارس: پدر شهید «میثم عبادی» از شهدای حوادث پس از انتخابات گفت: تقاص خون پسرم را از کروبی و موسوی میخواهم و این 2 نفر باید تقاص پس بدهند.
اصغر عبادی در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: شهید میثم یک سال قبل از شهادتش دانشآموز بود و از سال گذشته که من توانایی کار کردن را نداشتم، ترک تحصیل کرد و برای امرار معاش در یک تولیدی، کار خیاطی انجام میداد.
وی ادامه داد: در جریانهای پس از انتخابات ریاست جمهوری، میثم یک شب قبل از شهادتش برای خواهرانش از رویدادهای آن روزها تعریف میکرد؛ من هم در جریان فعالیتها و حضور وی نبودم.
پدر شهید «میثم عبادی» گفت: روزی که آقای احمدینژاد در میدان ولیعصر (عج) سخنرانی داشت، میثم به همراه دوستش با اتوبوس به مترو رفتند و از آنجا به سمت میدان هفت تیر حرکت کردند. در آن محل مکانی برای استقرار نبود و آنها به طرف شمال خیابان ولیعصر(عج) رفتند.
وی بیان داشت: ساعت 6 بعدازظهر دخترم با شهید میثم تماس گرفت و از وضعیت وی سؤال کرد و شهید به او گفت: «یک ساعت دیگر به خانه برمیگردم».
عبادی ادامه داد: نزدیک ساعت 10 شب بود و منتظر بودیم که شهید میثم به خانه برگردد تا اینکه یکی از مأموران با تلفن همراه میثم با ما تماس گرفت و گفت که میثم تیر خورده است و اکنون در بیمارستان جواهری بستری است.
پدر شهید «میثم عبادی» بیان داشت: فوراً آماده شدیم تا خود را به بیمارستان جواهری برسانیم؛ مسیر را به خوبی بلد نبودیم و ساعت 1 بامداد به بیمارستان رسیدیم قبل از اینکه ما به بیمارستان جواهری برسیم، میثم به شهادت رسیده بود و پس از گذراندن مراحلی در پزشکی قانونی و نیروی انتظامی، پیکر او را به ما تحویل دادند.
عبادی با بیان اینکه طبق اعلام پزشک قانونی یک تیر از فاصله نزدیک به ناحیه شکم شهید میثم شلیک شده بود، داشت: تیری که از اسلحه به سمت میثم شلیک شده بود، از نوع سلاحهای سازمانی ارتش، بسیج و انتظامی نبود و پوکه آن تیر در محل حادثه پیدا شد که پوکه کوچکی بود.
وی در خصوص فرزند 17 ساله خود که آخرین فرزند خانواده است، اظهار داشت: میثم از نظر انسانیت و صداقت خیلی خوب بود و خصوصیات خوب وی قابل توصیف نیست.
پدر شهید «میثم عبادی» در خصوص مقصر اصلی فتنههای اخیر، گفت: دشمنان ایران همیشه بیدارند و در این میان یک عده از هموطنان ما اشتباه کردند و چشم ما را گریان گذاشتند. مگر فرزند من که یک کارگر بود چه گناهی کرده بود که باید در سنین نوجوانی از این دنیا برود.
عبادی اضافه کرد: در اغتشاشات سال گذشته عدهای به دنبال منافع خودشان بودند که به خیابانها رفتند و عدهای از روی ناآگاهی همراه شدند و عدهای هم احساس میکردند در آینده چیزی نصیبشان میشود که در این جریان حضور پیدا کردند.
وی با بیان اینکه سران فتنه تا به حال قبول نکردهاند که مقصر اصلی هستند، بیان داشت: خداوند، حق چشمهای گریان ما را از مسببان این حادثه خواهد گرفت.
پدر شهید «میثم عبادی» با بیان اینکه این افراد از سال گذشته تاکنون به فتنههای خود ادامه میدهند، افزود: نمیدانم هدف افراد از این کارها چیست؟ ولی بدانند که آنها به هیچ نتیجهای نخواهند رسید.
وی توصیه خود را به سران فتنه این گونه بیان داشت: موسوی زمانی در مملکت ما زحمت کشید ولی فرزندشان هیچ گاه در حوادث اینچنینی کشته نشده که وضعیت فعلی ما را به درستی درک کنند.
عبادی با اشاره به اینکه وحدت ملت موجب پیروزی و پیشرفت مملکت میشود، ادامه داد: ما 31 سال است که در مملکت اسلامی زندگی میکنیم و در این سالها چندین دوره انتخابات داشتهایم که هیچ کدام چنین جنجالی نداشتهاند.
وی با بیان اینکه دولت نباید در مجازات این افراد کوتاهی کند، اضافه کرد: این افراد به مملکت ما این همه ضرر زدند و دولت نباید سکوت کند.
پدر شهید «میثم عبادی» افزود: ما به اندازه کافی مورد تهاجم و ظلم دشمنان خارج از کشور قرار گرفتهایم و این افراد نباید در داخل کشور کارهایی را انجام دهند تا دشمنان از این جریان سوء استفاده کنند.
عبادی با بیان اینکه تقاص خون پسرم را از کروبی و موسوی میخواهم و این 2 نفر باید تقاص پس بدهند، اضافه کرد: این افراد وعدههای دروغین دادند و همراهی کردن با این افراد فایدهای ندارد.
وی که از خانواده شهدا و ایثارگران است، ادامه داد: «شهید علی امامی» دایی شهید میثم در عملیات «کربلای 5» و در منطقه شلمچه به شهادت رسید و بنده در دوران دفاع مقدس مسئولیت حمل و نقل مهمات و تجهیزات جنگی را بهعهده داشتم و شهید میثم نیز آمادگی شهادت را داشت.
شهید میثم عبادی دارای دو برادر و سه خواهر و ساکن منطقه جنوب تهران بود
خبرگزاری فارس: پدر شهید «سجاد سبزعلیپور» با اشاره به شهادت تک پسرش با اصابت مستقیم گلوله به چشم، میگوید: بعد از انقلاب اسلامی چند بار رأی دادیم و هیچ وقت چنین انتخاباتی نداشتیم و بنده موسوی و کروبی را از مقصران این اتفاقات میدانم.
شهید «سجاد سبزعلیپور» از جمله شهدایی بود که در فتنه پس از انتخابات تیری به ناحیه سرش اصابت کرد با جاری شدن خونش، جانی دوباره به انقلاب اسلامی بخشید و پرونده سیاه سران فتنه را بیش از پیش بر همگان آشکار ساخت.
این جوان 24 ساله و هنرجوی رشته بازیگری در حالی که برای امضای قرارداد به تالار وحدت رفته بود، طعمه اغتشاشگران قرار گرفت که فریب فتنهگران داخلی و خارجی را خورده بودند.
ساناز سبزعلیپور خواهر شهید «سجاد سبزعلیپور» در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» در خصوص نحوه شهادت برادرش، اظهار میدارد: شهید سجاد هنرجوی رشته بازیگری در شعبهای در خیابان گاندی بود.
وی ادامه میدهد: روز شنبه 30 خرداد، به منزل یکی از اقوام دعوت بودیم، که یکی از همکاران شهید به او گفت برای امضای قرارداد برای یک فیلم به تالار وحدت برویم؛ ما به او اعتراض کردیم که در این شلوغی از منزل بیرون نرود ولی لباس شیک و مرتبی پوشید و گفت «کسی با ما کاری ندارد» و رفت.
خواهر شهید «سجاد سبزعلیپور» با بیان این که شهید سجاد هیچ گرایش سیاسی نداشت و حتی به مسائل روز سیاسی اهمیت نمیداد، اضافه میکند: شهید عضو انجمن پرستاران نیز بود که پدر دوست شهید سجاد که اکنون هیچ خبری از او نداریم، در تاریخ 31 خرداد با منزل ما تماس گرفت و خبر شهادت وی را به ما داد.
همچنین پدر شهید «سجاد سبزعلیپور» و جانباز دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار میدارد: شهید سجاد تک پسرم بود و با اینکه یک سال از شهادت وی میگذرد هنوز باورم نشده است که در میان ما نیست.
وی در خصوص نحوه شهادت «سجاد سبزعلیپور» ادامه میدهد: در تاریخ 30 خرداد سال گذشته هنگامی که پسرم به تالار وحدت رفته بود، در خیابان انقلاب با اصابت تیر مستقیم به ناحیه چشم به شهادت رسید.
پدر شهید «سجاد سبزعلیپور» میگوید: بعد از انقلاب اسلامی چند بار رأی دادیم و هیچ وقت چنین انتخاباتی نداشتیم و بنده موسوی و کروبی را از مقصران این اتفاقات میدانم.
واقعهی روز جمعه ١۴ خرداد ١٣٨٩ در حرم امام خمینی (ره) اهمیت فوق العادهای در تاریخ انقلاب اسلامی خواهد یافت. انسان آرزو میکند ایکاش این واقعه در روز دیگری اتفاق می افتاد تا مناسبت آن در تقویم با سالروز رحلت حضرت امام (ره) تقارن پیدا نمیکرد. همانطور که انسان آرزو میکند که ایکاش مکان این واقعه نیز در حرم حضرت امام نبود تا مبادا برخی، خاصه مقدسین مبادی آداب و اهل احتیاط، آنرا نقض ادب حضور در حریم حرم آن بزرگمرد تاریخ معاصر قلمداد کنند. البته واضح است که هیاهوی پوچ و «وا خمینی!» برخی سیاستبازان در این میان اعتباری ندارد و مورد اعتنای نویسنده نیست.
اما در اینکه اصل این واقعه بالاخره باید روزی و جایی اتفاق میافتاد هیچ تردیدی نیست. تو گویی که جبری تاریخی و تقدیری اجتماعی در کار بود. این عقدهی فروخورده بالاخره باید جایی باز میشد. همان طور که عقدههای فروخوردهی دیگری نیز در سال گذشته در جاهای دیگری گشوده شد. اصولا عقدههای متراکم اجتماعی نمیتوانند فرجامی جز گشوده شدن، هرچند به شیوه های مختلف، داشته باشند. نه صرفا بدین جهت که التهاب جامعه آرام گیرد، بلکه بدین رو که دیده شوند و فهمیده شوند و درس شوند و عبرت. اصلا حسن نظامهای مردمسالار این است که امکاناتی فراهم میآورند که این عقدهها با هزینههای کمتری گشوده شوند.
اینکه برخی با تحلیل های «ساندیسی» و «اتوبوسی» – که ماهیتی جز گوسفند انگاری انسانها ندارند – به دنبال نسبت دادن واقعهی ١۴ خرداد ١٣٨٩ به این شخص یا آن شخص برآمدهاند، جز خنده بر نمیانگیزد.
١۴ خرداد ١٣٨٩را در تقویم سیاسی ایران باید رسما روز پایان دوران آقازادهها دانست. «آقازاده» کسی است که موقعیت و وزن اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی او بیش از آن که مرهون شایستگی و تلاش و مجاهدت خودش باشد، مدیون نام پدرش (یا جدش) است. وجود آقازادهها در محیط هر جامعهای امری اجتناب ناپذیر است. مشکل زمانی است که در میدان سیاست و اقتصاد و فرهنگ آقازادهها حاشیهی امن یا امتیاز ویژه داشته باشند. چهرهی پریشان و مضطر و مستأصل حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در روز ١۴ خرداد ١٣٨٩ اگرچه تأثرآور و ترحم انگیز بود، اما نویدبخش پایان یک دوران بود. دوران جدید البته مدتها است که آغاز شده است، اما گویی پایان دوران قدیم به یک حادثهی بزرگ نیاز داشت تا در کتاب های تاریخ ثبت شود.
یک وجه بزرگی این حادثه این بود که برای کسی رخ داد که او را میتوان بزرگِ آقازادگان این ملک و دیار دانست. اما وجه دیگر این حادثه ی تاریخی به ماهیت تصویری آن بازمیگشت و اینکه به صورت زنده و در برابر دیدگان میلیونها ایرانی در سراسر جهان اتفاق افتاد. البته در عصر حاضر - که عصر سیطرهی تصویر بر همهی ساحات زندگی بشر است – بسیاری از وقایع مهم تاریخی از ماهیت قوی تصویری برخوردار بودهاند، خصوصا آنها که نماد پایان و یا آغاز دورانی محسوب شدهاند. فروپاشی دیوار برلین را به خاطر بیاورید، یا حمله به برج های مرکز تجارت جهانی در نیویورک.
١۴ خرداد ١٣٨٩ پایان یک دوره ی نامیمون در تاریخ انقلاب اسلامی بود. دورانی که در آن افرادی به صرف اینکه آقازاده بودند از یک حاشیهی امن در حوزه ی سیاست و یا اقتصاد برخوردار میشدند. حاشیه امنی که آنها را نه تنها از تیغ قانون بلکه از تازیانهی نقد مردم نیز مصون نگه میداشت. در یک نظام مردمسالار دینی نمیشود کسی تمام قد در شدیدترین صحنههای نبرد عرصهی سیاست وارد شود، با یک طرف دعوا در عروسی و عزا عکس یادگاری بگیرد، و آنگاه انتظار داشته باشد که قبهی نور بماند و از گل نازکتر نشود. در کارزار سیاست چنین نظامی، نمیتوان بر تخت نرم مخلمل نشست و بر بالش پر قو تکیه زد و صرفا برای ملت مشتاق دست تکان داد. اول شرط ورود در این عالم این است که در قبال آنچه انجام میدهی و میگویی مسؤولیت بپذیری و پای عواقبش بایستی. ولو بلغ ما بلغ. چه فرزند یک آهنگر باشی و چه فرزند یک مرجع تقلید. اگر تا چندی پیش برخی آقازادههای عالم سیاست از این قاعده مستثناء بودهاند، به گمانم مردم در حوادث سالهای اخیر به همهی آنها نشان دادند که «شترسواری دولا دولا نمی شود.» نتیجهی طبیعی خوردن خربزهی سیاست در یک نظام مردمسالار این است که پای لرز آن بنشینی. چه آقازاده باشی و چه نباشی.
در یک نظام مردمسالار هر آقازادهای برای ورود به گود سیاست باید لخت شود و قبای آقازادگی را دم درب ورود بیاویزد. اگر چنین نکرد و خواست همچنان از حاشیهی امن آقازادگی در میدان سیاست سود بجوید، آنگاه روزی ناخواسته از رخت آقازادگی بیرون کشیده خواهد شد. به گمان من بهت و حیرت حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در روز ١۴ خرداد ١٣٨٩ ناشی از این بود که ایشان ناگهان خود را، در میان خیل آن جمعیت عظیم، عریان از قبای آقازادگی یافت. اگر سخن شان را نیمه تمام گذاشتند، بدین جهت بود که نمیخواستند بیش از این در آن وضعیت دیده شوند. شاید در همان لحظه دریافتند که ایشان نیز در میدان سیاست مثل بقیه آدمها هستند. ایشان نیز میبایست پیِ شعار مخالف و طعن منتقد و بدگویی و ناسزای دشمن را به تن خویش بمالد. البته اگر همچنان بخواهد آن گونه در عالم سیاست ورود کند که در یک سال گذشته کرده است.
از انسان باهوشی همچون ایشان انتظار می رفت که این نکته را در همان روزها و هفتههای پس از انتخابات ١٣٨٨ دریافته باشند. حتما آن شبها از پشت بام خانههای شمال تهران برخی شعارهای تند به گوش ایشان رسیده است. نمیدانیم در آن ایام ایشان چه احساسی داشتند. از سکوتشان که چیز زیادی نمیشد فهمید. اما ظاهرا درس آن ایام را خوب فرا نگرفته بودند که در روز ١۴ خرداد ١٣٨٩ چنین رنگ از رخسارشان پریده بود. شعار مخالف شنیدن در عالم سیاست که سهل است. بزرگانی همچون امام خمینی و آیت الله خامنهای آن روز که قدم در عالم مبارزه گذاشتند پای تبعید و زندان هم ایستادند. اگر جناب سید حسن خمینی مرد این میدان هستند، بسم الله. اگر نیستند همان بهتر که اندازه نگه دارند و در کار تنظیم و نشر آثار امام (ره) باشند که البته در جای خود کار بسیار بسیار مهمی است.
١۴ خرداد ١٣٨٩ درسی بزرگ برای همه آقازادگان این مرز و بوم داشت. از این روز به بعد هر آقازادهای، آنگاه که بخواهد در عالم سیاست و یا اقتصاد، دست از پا خطا کند، و یا پا از گلیم خویش فراتر نهد، تصویر مضطر و مبهوت حجت الاسلام سید حسن خمینی را به یاد خواهد آورد. ستون فقراتاش تیر خواهد کشید. مو بر انداماش سیخ خواهد شد. و این البته که دستاورد مبارکی است برای نظام مردمسالاری دینی. بی جهت نیست که حتی برخی آقازاده های «اصولگرا» نیز در این میان کاسهی داغ تر از آش شده و جیغ بنفش میکشند. آن ها خوب فهمیدهاند که دورانی که میشد در عالم سیاست نانِ نامِ پدر را بخوری و در هر «مجلسی» نشینی، دیگر به پایان رسیده است. و این تازه مرحلهای است از مراحل تکامل نظام مردمسالاری دینی.
با تشکر ازوبلاگ:افشاگر
فاطمه معتمد آریا بازیگر سینما و تلویزیون که بهتازگی با حضور در جشنواره کن کشف حجاب کرده بود، ممنوعالتصویر شد.
به گزارش رجانیوز، بهدنبال کشف حجاب معتمد آریا در جشنواره کن، شورای نظارت بر صداوسیما در نامهای به رئیس این سازمان با استناد به بند 15-2 آییننامه سیاستها و ضوابط ناظر بر تولید، تأمین و پخش برنامهها از ضرغامی خواست که از ادامه فعالیت وی در برنامههای سازمان جلوگیری شود.
بر اساس این بند از آییننامه، استفاده از بازیگرانی که به سوء سابقه شهرت دارند، در برنامهها ممنوع است.
در واکنش به این نامه، عزتالله ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما به مرتضی میرباقری معاون سیما دستور داده است که عین نظر شورای نظارت اعمال شود.
این دستور قاعدتاً پس از پایان سریال آشپزباشی اعمال میشود و از فعالیت وی در برنامههای جدید جلوگیری میشود.
معتمد آریا چند سال پیش نیز در حاشیه کنفرانسی درباره اوضاع اجتماعی ایران که توسط بنیاد پژوهش های ایران در ایالت مریلند آمریکا برگزار شد در مصاحبه با رادیوفردا -وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا، سیا- در اظهاراتی وقیحانه گفت: "در سال های بعد از انقلاب، پیدایش سبک جدیدی در فیلمسازی که با حذف سه عامل سکس، خشونت و شراب همراه بود، عملاً سینمای ایران را از مهمترین وجوه جاذبه در سینما محروم کرد..."
وی در فیلم تبلیغاتی موسوی، سر یک میز، همراه با زهرا رهنورد و معصومه ابتکار درباره حقوق از دست رفته زنان ایرانی مطالبی عنوان کرد و بخش عمده گلایه وی این بود که "من اگر بخواهم تنهایی به شهرستان بروم، اجازه رفتن به هتل ندارم مگر اینکه یک مرد همراه من باشد!"
با این حال، موسوی و رهنورد به کشف حجاب وی در حاشیه جشنواره کن واکنشی نشان ندادند.